امیدوار

ساخت وبلاگ
در دورهمی گروهی از دانایان نام مردی(1) برده شد که که در کنار ایمان قوی علم و دانش فراوانی داشت، ساده می زیست و از نشست و برخاست با مردم لذت می برد. یک نفر از سالمندان که او و اجدادش را خوب می شناخت رو به جمع کرد و گفت :« بخشی از موفقیت این مرد خدا به پدرش برمی گردد.»پرسیدند :« چطور؟»پاسخ داد :« او را می شناختم، در تبریز نانوایی داشت و هر روز قبل از دست زدن به خمیر و پختن نان وضو می گرفت و نام خدا را می برد.»(1) = علامه جعفری (ره)منبع : کیهان بچه ها امیدوار...
ما را در سایت امیدوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bordbar2a بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 21:56

در جلسه ای در حضور امام صادق (ع) شخصی چنین دعا کرد : خدایا! ما را به بهشت داخل کن.

امام فرمودند : چه دعایی کردی؟

گفت : دعای بدی نکردم؛ حضرت فرمودند : شما همین الآن در بهشت هستید. دعا کنید خدا شما را از بهشت بیرون نکند.

بهشت همان اقرار به امامت ما است!

منبع : بحارالانوار، جلد 65 ، صفحه 102

منبع : کانال تلویزیونی سمت خدا

امیدوار...
ما را در سایت امیدوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bordbar2a بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 21:56

از نکات مهمی که بخصوص مردان باید به آن توجه داشته باشند خوش قولی و وفای به عهد است. وقتی قولی به همسرتان می دهید همه جوانبش را در نظر بگیرید. گاهی قول خرید می دهیم و موقع خرید که می رسد می گوییم نمی توانم یا وقت ندارم. این کار اثر بسیار بدی بر جای می گذارد و برچسب بدعهدی به شما زده می شود.

منبع : کانال تلویزیونی سمت خدا

امیدوار...
ما را در سایت امیدوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bordbar2a بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 3:10

فصل چهارم : گامی برای رفتنفصل پنجم : رسیدن پایان ندارد.پر از شور و شعف شده بودم؛ آن چه را دنبالش می گشتم، داشتم می دیدم. کتاب را بستم و آن را محکم به سینه چسباندم. چشمانم را هم بستم، می خواستم با تمام وجود نفس بکشم. دستی به صورتم خورد، نه، دسته گل کاغذی بود.به خودم آمدم :« هان چی؟»دخترک بود!« آهای عجله کن؛ الان اتوبوس می ره، جا می مونی!»پس! من! آن جا! سجاده؟ دریا!؟ رنگین کمان!؟ پروانه ها!؟بلند گفتم :« مر...وا...ریدها!؟»همان جا، همان بساط گل..کتاب فروشی و همان دخترک گفت :« نگران نباش! می دم مادربزرگ اونا رو دوباره نخ بکشه!»سرش پایین بود، داشت مرواریدها را دانه دانه از میان گلبرگ ها جمع می کرد.باید برمی گشتم، باید می رفتم؛ اما با اتوبوس نه، می خواستم خودم بروم با خودم!خود خود خودم. نویسنده : فاطمه زهرا خیاممنبع : کیهان بچه ها امیدوار...
ما را در سایت امیدوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bordbar2a بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 3:10